زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 3:54 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم






ارسال پاسخ
تعداد بازدید 51
نویسنده پیام
idrom آفلاین


ارسال‌ها : 11
عضویت: 21 /10 /1392
سن: 24


دوست شما ، سطحستان ، ماهی ها و هفت آسمان

داستان کشور سطحستان یا پختستان را برای اولین بار در کتاب های میچیو کاکو فیزیک دان مشهور دیدم . در همان اولین بار که فضای پختستان را تصور کردم میان پیچ و تاب عجایب این داستان گره خوردم و افسار خیال از دستم رها شد. حتی وقتی که دانشمندان ناچار به توضیحی درباره ی ابعاد بالاتر می شوند ، شروع به شرح این داستان می کند . داستان مردمی که در دنیایی به پختی (PAKHT) یک صفحه ی کاغذ زندگی می کنند . حتی آسیموف هم برای توصیف ابعاد بالا ، این داستان را توصیه کرده . ولی ارزش این داستان خیلی بیشتر از یک داستان علمی صرف است . داستانی که همزمان با مطرح کردن نگرشی جدید ، مدام به محیط سنگین انگلستان ویکتوریایی کنایه می زند .شما تصور کنید که بر سر یکی از دوستان ( یا دشمنانتان) این قدر پتک بکوبید که در یک صفحه ی کاغذ فشرده شود .

فرض کنید رفیقتان آن قدر پوست کلفت است که از این حادثه ی دردناک جان سالم به در می برد . شما حالا دوستی دارید که فقط طول و عرض دارد و از ارتفاعش خبری نیست . دوستتان در حالیکه خیلی از شما عصبانی هست دنبال شما می گردد ولی شما را پیدا نمی کند . می دانید چرا ؟ چون چشم هایش اینقدر کوبیده شده اند که فقط برشی به ضخامت صفحه ی کاغذ را می بیند ( البته اگر کورش نکرده باشید ) .
رفیق مورد نظر که البته اثر خودمه . شرمنده کمی ترسناک شد


وقتی شما در روبرویش جابجا می شوید ، محیط روبروی دوستتان مدام رنگ عوض می کند . اول خط سیاهی که افق کفشهای شماست را می بیند . وقتی که سعی می کند به آن نزدیک شود ،شما خم می شوید و زانوهایتان را روبروی چشمان کوبیده شده او قرار می دهید . ناگهان رفیق درمانده ی شما برش باریکی از شلوار جین شما می بیند . و وقتی دستتان را به او نزدیک می کنید و انگشتانتان از روبرویش جابجا می شوند از همیشه بیشتر وحشت می کند . دایره های به رنگ پوست ناگهانی از روبرویش رد می شوند و مدام قطرشان اضافه و کم می شود و سرآخر دوباره ناپدید می شود . دوستتان حق دارد که وحشت کند . شما فرض کنید که در اتاق که نشسته اید ، ناگهان کره هایی از ناکجا آباد ظاهر شوند و تغییر رنگ بدهند ، کوچک و بزرگ شوند و بعد ناپدید شوند . خب کاملا طبیعی است که فریاد زنان از چیزی که درک نمی کنید فرار کنید .

شما از آن جاییکه کلا نیت بدی نسبت به این کار نداشتید کمی با دوستتان صحبت می کنید . او را قانع می کنید که هدفتان از این کار فقط درمان غده ای که در سرش پبدا شده ، بوده . رفیقتان در حالیکه ناسزاهایش شنیده می شوند ، می گوید که غده غیر قابل درمان است و تازه شما هم که پزشک نیستید . بعد شما به او نگاه می کنید . در آن واحد هم پوستش را می بینید و هم داخل بدنش را ( فرض کنید خیلی تمیز و بدون اعوجاج لهش کرده اید .) . هر دو نیمرخش یکجا روبروی چشمان شما هستند و مغزش در بینشان . حالا برای دوستتان شما از هر امامزاده ای امامزاده ترید . خیلی تمیز و مرتب بدون این که دستتان به اعضای دیگرش بخورد و حتی بدون شکافتن پوستش ، غده را از جا در می آورید . دوستتان ناگهان احساس سلامت می کند . البته فارغ از درد دوبعدی شدنش . حالا اگه دوستتان زیادی دنبالتان افتاد و غرغر زد دیگر لارم نیست که در یک اتاق بزرگ زندانی اش کنید . کافیست که در روی کاغذی که او در آن کوبیده شده یک دایره ی بزرگ بکشید . دوستتان ناگهان همه سوی خودش را بسته می بیند . و شما در حالیکه قهقهه ای شیطانی می زند به حماقت او می خندید . دوستتان فراموش کرده که خیلی راحت می تواند از بالا یا پایین فرار کند . حالا می شود گفت که شما نسبت به دوستتان چیزی شبیه خدا شده اید .از این داستان کوتاه که تصور خودم بود می گذریم و با همین مختصات به سطحستان و پیش مردمی می رویم که سالهاست با این شرایط زندگی می کنند . داستان از زبان چهارگوش حرافیست که در فصل اول کتاب تمام شرایط زندگی در سطحستان را برای شما توضیح می دهد .


در جامعه ی به شدت طبقاتی که چارگوش شرح می کند ، همه چیز به اضلاع بستکی دارد . خانم ها که پایین ترین رده ی اجتماعند به طرز کنایه آمیزی فقط یک خط صافند . سرباز ها و کارگرها مثلثند . مردم عادی مربعند .و اشراف هر چه بلند مرتبه تر اضلاع بیشتری دارند و بالاترین هایشان دایره اند .


در فصل دوم موجود مرموزی به نام لرد کره با چهارگوش ملاقات می کند . او از همه چیز دنیای آنها با خبر است . حتی از محتویات همه ی صندوق های در بسته و مهر و موم شده خبر دارد . لرد کره ، چهارگوش را مثل پوستی از دنیایش می کند و به ملاقات فضاییها می برد . این ملا قات پیامدهای عجیبی دارد . …آقای ابوت نویسنده ی داستان یک معلم مذهبی بوده و به خوبی با اثرش به ریاکاری های دوران ویکتوریای انگلستان و محیط بسته ی فکری اش انتقاد کرده . البته داستان به شدت تحت تاثیر سفرهای گالیور بوده و حتی به داستان فیل در تاریکی مولانا هم مربوط شده . حالا که صد سال از نوشتن این داستان گذشته ، فیزیک دان های ابر ریسمان به سختی به دنیاهای با ابعاد بالاتر مکانی ( بحث بعد زمان این جا مطرح نیست ) فکر می کنند ؛ده بعد و حتی بیشتر ( تا آن جا که مطالعات من می گوید ، دنیای ده بعدی از نظر ریاضیدانان پذیرفته تر است ) و ذهن های سه بعدی ما هنوز برای درک ابعاد بالاتر تشبیه بهتری از تشبیه آقای ابوت پیدا نکرده .شما را به خواندن و شنیدن بخشی کوتاه از سطحتان دعوت می کنم:می توانید متن انگلیسی سطحستان یا همان FLATLAND را از اینجا بارگزاری کنیدالبته ترجمه ی فارسی این کتاب هم موجود است . «پختستان» را سال‌ها پیش انتشاراتِ «روشنگران و مطالعات زنان» منتشر کرده بود. حالا انتشارات «کارنامه» همان اثر را برای دومین بار منتشر کرده است.

بخشی از متن کتاب:
در روابط‌مان با جماعت نسوان گرهی دیگر هم هست که گشودن آن را آسان نمی‌بینم.سه قرن پیش، بزرگ‌ترین ‌دایرهٔ وقت فتوی داد که: «جماعت نسوان را به علت کثرت عواطف و قلّت عقل نباید ازین پس معقول به شمار آورد، و لذا نباید در بند رشد فکری ایشان بود.»از آن به بعد، خواندن را دیگر به زنان نیاموختند، حساب را – حتی در حدّ شمارش گوشه‌های شوهران و فرزندان – از جماعت ِ نسوان دریغ داشتند.و از اینجا بود که قوای عقلانی نسوان به صورت ِ مشهودی رو به نقصان گذاشت.این رسم نادان‌پروری یا خفته‌ نگاه‌داشتن ِ نسوان همچنان امروزه برجاست. من از آن می‌ترسم که اعمال این سیاست، ولو به قصد صلاح، تا همین‌جا هم به زیان جنس ذکور تمام شده باشد. چون ما مردان در شرایط فعلی ناچار شده‌ایم با دو زبان، یا شاید بشود گفت با دو ذهن، چرخ زندگی را بچرخانیم. با زنان سخن از «عشق» و «وظیفه» می‌گوییم، و از «خطا» و «صواب»، «مروت» و «امید» و دیگر ذهنیات عاطفی و به دور از عقل دم می‌زنیم – که وجودشان واهی‌ست و جعل ِ آن‌ها جز به قصد مهارکردن جوشش‌های تند زنانه نیست – اما میان خود و در صفحات کتاب‌ها الفاظ و عباراتی دیگر، یا شاید بشود گفت، اسلوب دیگری به ‌کار می‌گیریم…… الهیات ما در حضور زنان یک چیز است و در غیابشان بالکل چیزی دیگر.… بگذریم ازین خطر که فردی از جماعت نسوان در خفا خواندن بیاموزد، کتاب ِ معروفی بخواند، و حاصل کار را به هم‌جنسانش انتقال دهد؛ یا پسر بچه‌یی، از سر بی‌احتیاطی یا نافرمانی، اسرار ِ جدل ِ منطقی را نزد مادری فاش کند.نگران از سستی‌گرفتن ِ قوای دماغیِ ِ جنس ذکور، بدین وسیله، در عین خضوع، از مقامات عالیه درخواست می‌کنم که در مقررات ِ آموزش ِ نسوان تجدید نظر کنند


سوال هایی برای تفکر بیشتر
به این تصور آیا سطحستانی قانون بقای ماده و انرژی را قبول دارند؟آیا می توان یک مکعب را برای آنها توضیح داد ؟ کره را چطور ؟آیا آنها چروک های کاغذ را احساس خواهند کرد؟نظر دانشمندان پختستان درباره ی نور چیست ؟آیا سطحستانی ها به قسمت های پاره شده ی کاغذ سیاهچاله می گویند ؟آیا سطحستانیها برای جاذبه ها ی ناشناس دنیای فضاییها که در دنیایشان احساس می شود اسم خاصی دارند ؟ آیا وزن آجرپاره هایی که روی دنیای کاغذیشان گذاشتیم را درک می کنند ؟ می توانند نسبت به ستون هایی که کاغدشان را در فضا حفظ کرده هم تصوری داشته باشند ؟ ممکن است اسم این ها را انرژی تاریک و ماده ی تاریک بگذارند ؟و هزاران سوال دیگر که به طرز متشابهی برای دنیای خودمان هم صادق است .


تمثیلی دیگر در دنیای پختستانی : موریانماها و قوانین فیزیک

فیزیک دان های عصر ما با همه ی پیشرفت هایشان به دستاوردهای متناقضی رسیدند . قوانینی که هر کدام برای پاره ای از دنیا صادق است . نیروهایی که هرگز با هم یکسان نیستند . اما فیزیک به زیبایی ذاتی این دنیا اعتقاد دارد گرچه هیچ دستاوردی برای رسیدن به آن نداشته . همه به دنبال فرمولی هستند که بتواند همه ی معماهای دنیا را در یک رابطه ی ساده و همه فهم خلاصه کند . اگر شما به بوجود آمدن تصادفی این همه کهکشان اعتقاد داشته باشید و یا به آفریننده ای قادر در هر صورت باید بپذیرید که همه ی این دنیا باید از اصولی ساده پیروی کند . چرا ما این اصول را پیدا نمی کنیم ؟“ در آغاز جواهری بود که از هر جهت به غایت زیبا و متقارن بود . این جواهر خرد شد و همه ی تکه های آن در سرتاسر دنیای باریکی به ضخامت یک کاغذ پخش شد . موجوداتی شبیه موریانه در میان آن کاغذ زندگی می کردند که از خرده های جواهر در شگفت بودند .

این موجودات همیشه در پهنای کاغذ در رفت و آمد بودند و هرگز از بیرون آن خبر نداشتند . برای آنها فقط چپ و راست و جلو و عقب معنا داشت و از بالا و پائین بی خبر بودند . دانشمندان شان همه ی خرده های جواهر را در طول سال های دراز جمع کردند ولی در نهایت شگفتی با دو گونه از خرده جواهر ها روبرو شدند . بعضی در یک طرف صاف و براق بودند که مرمر نام گرفتند . بعضی ناهموار و زشت بودند که چوب نام گرفتند . گروهی نظمی بین مرمرها پیدا کرد و توانست بخش هایی از آنها را کنار هم قرار دهد . روش کنار هم قرار گرفتن این خرده جواهر را دانش نسبیت نامیدند . گروه دوم با موفقیت کمتری توانسته بود روشی برای ایجاد توده ای از چوب ها کنار همدیگر پیدا کند . فطعات نامنظم و آج دار چوب ها توده ی بزرگ تر و بی قواره تری را ایجاد کرده بود . آنها روش به هم چسبانیدن چوب ها را مدل استاندارد نام دادند . تا این که یکی از موریانه نماها که استعداد عجیبی داشت ، به جهتی به نام بالا و پایین اشاره کرد . او گفت که توانسته با حرکت دادن جواهرهای خرد شده در بالا و پائین ، روشی برای چسباندن چوب ها با مرمر ها پیدا کند . همه ی مردم موریانه نماها ی دنیای کاغذی از حرف های او انگشت به دهان ماندند . بالاخره او توانست با ریاضیات به آنها نشان دهد که قطعات مرمرین بخش های بیرونی و قطعات چوبی بخشهای داخلی یک جواهر زیباست و فقط در دنیای خودشان این دو دستگی نمود پیدا می کند . اما برای درک راستین این حقیقت نیاز به ابزارهای غول پیکری داشتند که تکه های بزرگ جواهر را روی هم سوار کند . هنوز موفق به این کار نشدند ولی بزرگانشان فقط به خاطر این که به زیبایی جواهر ایمان دارند ، از بالا و پائین سخن می گویند .

شاید حکایت دنیای ما و دانش امروزی ما نسبت به دنیا همان قول فروند فیزیک دان بزرگ باشد. از نظر فروند علم فیزیک مثل یوزپلنگ زیبایی ست که در قفس دنیای ما زندانی شده . ما پنجه های تیز و قوس زیبای کمرش را می بینیم ولی قادر به درک او نیستیم . برای درکش باید او را در دشتی بزرگ وقتی مشغول شکار است ببینیم.همان کسی که هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید ؛ در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبی نمی بینی . بار دیگر نگاه کن ؛ آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده می کنی ؟! ( 3 سوره ی ملک )آیا فکر کردن به ابعاد بالاتر و پایین تر اساسا اهمیتی دارد ؟(تعبیری شاعرانه و نه علمی)من در تخیلاتم تصور شاعرانه ای هم دارم . تصوری که در آن ما مثل ماهی سرخ حوض های فدیمی در وسط حیاط عمارتی بزرگ زندگی می کنیم .ما هم مثل آن ماهی های کوچک ، خیلی از دنیای بیرونمان خبر نداریم و مشغول زندگی ساده ی خودمان هستیم . آسمان های بالاتری که بالای سرمانند و جهنم شاید سوراخ کوچک ته حوض باشد که به فاضلاب راه دارد . هر روز آب حوض کثیف می شود و بالاخره یک روز باید آن را عوض کنند . شاید رستاخیز وقتی باشد که آب حوض را خالی می کنند و تو اگر به اندازه ی کافی برای پرواز سبک نباشی در میان تاریکی ها غرق خواهی شد .در اساطیر و ادیان همه ی دنیا مدام به آسمان های بالاتر و علی الخصوص هفت آسمان افسانه ای اشاره شده .

آیا می توان این آسمانها را همان ابعاد بالاتر در نظر گرفت ؟ این سوالی ست که همیشه ذهن من را به خود مشغول می کند . شاید بی معنی به نظر برسد ولی فیزیک و ریاضیات امروز از دنیای ده بعدی صحبت می کند که به طرز عجیبی با هفت آسمان بالای دنیای سه بعدی ما می خواند . این عدد ده همان عدد مقدسی است که مدام در معادلات ریاضی دنیا برای سازگاری ظاهر می شود .معادلاتی که در جست و جوی نظریه ی همه چیز هستند ، برای سازگاری به دنیایی با ده بعد فضایی متکی شده اند. وقتی از دانشمندان درباره ی چرایی این عددمهم 8+2 بپرسید ، پاسخی برای شما نخواهند داشت . فقط می توان گفت که همه ی قوانین فیزیک و نیروهای طبیعت در چنین وسعتی ، به طرزی زیبا با هم متحد می شوند . اگر این عدد را به هر نحوی تغییر دهیم ، تمام زیبایی ریاضی از بین می رود و با مشتی عبارات بی معنی روبرو می شویم . (مراجعه شود به توابع مدولار رامانوخان)


به عقیده ی من ، کسی نمی تواند این ایده که ادیانی مثل زرتشتیت ، اسلام و مسیحیت و حتی بسیاری از عرفان ها نگاهی به ابعاد بالاتر دارد را به استهزا بگیرد . آسمان هایی که بر فراز دنیای ما هستند ؛ موجوداتی آسمانی ای که از همه چیز دنیای ما باخبرند ؛ فرشته هایی که قادر به هر تغییری در دنیای ما هستند ؛ اجنه ای که در آنی از جایی به جای دیگر می روند ؛ حتی این اندیشه که : عده ای ناظر تمام اعمال بشرند ؛ قدرت های متعالی ، جادو و حواس غیر عادی همگی با ابعاد بالاتر قابل توصیفند . حتی خدایی که در بعد بی نهایت زندگی می کند مورد قبول اکثر ادیان است . فقط از آنجاست که می شود خدا بود . همه جا را دید و همه جا بود .عده ی زیادی همچون هنری مور فیلسوف بریتانیایی قرن هفتم به این نظریه اعتقاد داشتند که اشباح در بعد چهارم ساکنند . در عصر حاضر هم آثار افرادی مثل اسکار وایلد ، داستایوسکی ، اچ جی ولز و کورت ونه گات ، نقاشی های افرادی مثل پیکاسو ، دالی ، دوشامپ ، سرزمین عجایبی که آلیس به آن رفت و خنده ی گربه ها جا می ماند و سرزمین ازی که دوروتی به آن سفر کرد ؛ همگی ملهم از فضای ابعاد بالاترند . این ایده چیز غریبی نیست و حتی مورد سو استفاده ی مدیوم های کوچه و بازاری هم قرار می گیرد ولی سوال اینست که آیا جواب همه چیز در آن جا و در ابعاد بالاتر نهفته ؟ ابعادی که شاید تنها راه درک ما از آن ها همین داستان پختستانی ها باشد .آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش انسانها مهمتر است ، ولی بیشتر مردم نمی دانند (57 سوره ی غافر)قول من به شما اینست که در آینده ی نه چندان دور در داستانها مطالبی راجع به اشکال هندسی در ابعاد بالاتر و ابعاد بالاتر از دید هنرمندان ببینید. ما را دنبال کنید

شنبه 21 دی 1392 - 18:58
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :


تماس با ما | دوست شما ، سطحستان ، ماهی ها و هفت آسمان | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS